دینا عزیز دل مادینا عزیز دل ما، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

دینا عشق مامان و باباش

16 ماهگی دینا بالای سکوی قهرمانی...

دینای گلم 16 ماهگیت رو با تاخیر تبریک میگم اخه این چند روز اینترنتمون قطع بود نتونستم زودتر بیام .در هر صورت دختر شیطون بلای من 16 ماهگیت مبارک  امیدوارم همیشه لبخند رو لبات باشه دختره گلم خیلی دوستت داریم منو بابایی . وحالا سراغ عکسات بریم که با این مدال های قهرمانی کلی واسه مامانی ژست گرفتی تا ازت عکس بگیرم .. ...
24 مهر 1393
1226 26 29 ادامه مطلب

سفر سه روزه به ماکو ...

عزیزه دلم پنج شنبه تا جمعه رو خونه مامان جون اینا بودیم یعنی رفته بودیم ماکو شهر مامانی اینا خلاصه کلی خوش گذروندیم  روز جمعه رفتیم هفته بازار  یه بازار  محلی هست که همه چی پیدا میشه توش بابا جون اینا بیشتر برای خرید میوه  اونجا میرن از اونجایی که بابات و تو به مرغ خروس و جوجه علاقه مندین هر موقع اونجا رفتنی میرین هفته بازار تا یه نگاهی به اونا بندازین من هم با مامان و خاله مریم یه گشتی میزنیم. این هفته هوا خیلی سرد بود واسه همین یه دور کوچیک زدیم زود اومدیم خونه البته می خواستیم بریم قره کلیسا  ولی با توجه به سردی هوا منصرف شدیم و موندیم خونه اما تو با خاله رفتی تولد نوه همسایه مامان اینا. روز شنبه هم مامان جون مرخ...
14 مهر 1393

دینای بد غذای مامان...

دینا  عشق مامان و بابایی روز به روز داری بزرگ و بزرگ تر میشی  کارات و رفتارات هم تغییر کرده  ولی ناگفته نماند که خیلی شیطون  تر از قبل شدی والبته خیلی بد غذا . خلاصه تو این پست اومدم ازت گله کنم که هیچی نمیخوری و مامانی رو اذیت می کنی  از هر ترفندی برای این که تو غذا بخوری استفاده می کنم ولی دریغ از جواب مثبت گاهی وقتها فکر می کنم دیگه باید از شیر بگیرمت اخه خیلی منو اذیت می کنی  ولی از یه طرف هم دلم نمی یاد اخه هنوز کوچولویی . ولی خدایش کلافه ام می کنی نه شبا از دستت راحتم که مثل نوزادا هر 2 ساعت پا میشی واسه شیر نه روز ها  که بدتر از شباست . روزا علاوه بر خودت باید به عروسکات همشیر بدم نه اینکه خودت اصل...
7 مهر 1393
1